عصب کُشی

ناگهان می‌گیردم، این صرع لعنتی قلم

عصب کُشی

ناگهان می‌گیردم، این صرع لعنتی قلم

آخرین مطالب

۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

از وقتی پیر شدی،‌حافظت عجیب ضعیف شده
قبلا گفته بودی اگه چیزی ازم می‌خوای، هی بگو
اونقدر که جونت در بیاد
منم چون چیزی ازت می‌خوام هی می‌گم
البته هنوز جونم در نیومده
از اوناشم که سیریشن
ببین آقاجون
بنده قرار نیست اندازه شما عمر کنم
در جریانی که
من آدمم
الف دال میم
آدم
چیزی رو برات تداعی می‌کنه؟
یادت نیومد؟
همونی که اغلب دهنشو سرویس می‌کنی
نه؟
بابا اونی که خیلی باهاش حال نمی‌کنی
افتاد؟
چمی‌دونم. همون که روش رنگ سیاه پاشیدی
خواستم بگم
صبر من در مقیاس بشره
حوصله‌دون ما آدما از نعلبکی کوچیک‌تره
ای بابــــا
استاد من عزیز من
مگه نگفتی بخواه
بیاه
خواستم
به اسمت با بند بند وجودم خواستم
اوووه خیلی وقته می‌خوام
اینجاشو نگفته بودی که طرف باس بسوزه
ریز ریز شه
دون دون شه
له شه
ان شه
گه شه
بشم حله؟
تا این حد راضی می‌شی؟
دِ بده لامصب
لا اقل سری به نشانه تاییدی
ابرویی چشمی چیزی
ببینم داری منو؟
اصلا هستی؟
صدا مو می‌شنوی؟
زنگ رو درست زدم؟
شماره غلط نیست؟
علو؟
منزل خدا...؟
همین

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۵ ، ۱۶:۴۲
مانی