عصب کُشی

ناگهان می‌گیردم، این صرع لعنتی قلم

عصب کُشی

ناگهان می‌گیردم، این صرع لعنتی قلم

آخرین مطالب

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

و خون

ترکیب گلبول‌های سفید و گلبول‌های قرمز نیست

خون

ترکیب خاطرات سیاه و دردهای بنفش است

جزای نقدی برای کیفرخواست زندگی

تنها طلب ما از عدن

وام مادام‌العمر ازلی

رگ‌ها

رودهای سربه‌زیر و میزبانان درازمدت نجاست

شاید، جراتی، شجاعتی، تیغی، بر رگی، فورانی، آرامشی و خوابی

همین

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۶ ، ۱۲:۰۸
مانی
سلام خدا
نمی‌دانم اسم کوچک شما چیست
اما مادرم گفته خدا
من هم می‌گویم خدا
اما تلویزیون می‌گوید ذات اقدس الهی
من همان خدا را بیشتر می‌پسندم
پس دوباره سلام
سلام خدا
امیدوارم حالتان خوب باشد
من همیشه از شما چند سوال داشتم
اول اینکه شما، آقای خدا، شب‌ها کجا می‌خوابید؟
یعنی منظورم این است که بیشتر دوست دارید کجا بخوابید؟
مادرم می‌گوید شما آن بالا بالاها هستید
شاید نزدیک ماه
از ماه که بالاتر نداریم، داریم؟
من یک بار با دوربین دوستم، ماه را دیدم
دوستم به من گفت ماه خیلی بالا است
فکر می‌کنم آنجا خیلی نرم نباشد
سوال دیگرم این است که غذای مورد علاقه شما چیست؟
مادرم می‌گوید خدا غذا نمی‌خورد،‌نیاز ندارد
من به مادرم نگفتم
اما فکر می‌کنم اگر دو سه روز غذا نخورید،‌می‌میرید
نکند الان شما،‌آقای خدا،‌مرده باشید؟
آخر پدرم وقتی عصبانی است می‌گوید شما ما را ول کردید
راستش من هم فکر می‌کنم شما ما را ول کردید
اگر ما خدا داشتیم اینقدر مشق‌هایمان سخت نبود
اگر ما خدا داشتیم که حداقل یک بار شام می‌آمد پیش ما
تازه اگر ما خدا داشتیم مردم اینقدر الکی نمی‌مردند
شما، آقای خدا، اگر دارید این نامه را می‌خوانید
و اگر از گشنگی نمردید
بدانید که من از دست شما عصبانی هستم
همین
۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۶ ، ۰۹:۴۱
مانی