عصب کُشی

ناگهان می‌گیردم، این صرع لعنتی قلم

عصب کُشی

ناگهان می‌گیردم، این صرع لعنتی قلم

آخرین مطالب

سالگرد تولد هم چیز عجیبیه‌

جشن و پایکوبی برای یک پله نزدیک شدن به آخرش

خوشحالی برای یک سال دیگر پیر شدن

تو از همون اولش هم که اومدی، داشتی می‌رفتی

از همون اول توی سرازیری بودی

بزرگ که نمی‌شدی

داشتی ریزریز کوچک می‌شدی

***

پ.ن: رفتم تو سی و سه

همین

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۷ ، ۱۰:۱۰
مانی

چقدر گفتم نکن

چقدر گفتم نساز

گوش نکردی

گفتم خلق نکن

خلق نکن این موجود را

نساز این استخوان گوشت‌اندود را

گوش نکردی

گفتی آدم می‌شود

اشرف مخلوقات

عجب چیزی

گفتم شَر می‌شود و شد

گفتم روی دستت باد می‌کند و کرد

گفتم کاسه کوزه را می‌شکند و می‌رود

شکست و رفت

نرفت؟

نشکست؟

نگفتم نکن؟

نگفتم نساز؟

حالا مانده‌ای که چه کارش کنی

حالا خودت هم شریک جرمی

دست خودت هم آلوده است

فقط یک راه داری

از اول بساز

یک چیز جدید

آدمی که هم کَر باشد، هم کور و هم لال

بی‌آزار و بی‌توحش

این چیزی است که اشرف مخلوقاتت می‌شود

حرف گوش کن

همین


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۷ ، ۲۲:۵۳
مانی

بیا و مرد باش

سر حرفت بمان

سر قولت

تو شرط را باختی

من نبردم

تو باختی

یادت نیست؟

شرط بستیم

حرف زدیم

قول دادیم

یادت نیست؟

زیرش نزن

مرد باش

تو به من باختی

قرار شد هرکداممان زودتر کم آورد

هرکداممان دیگر نا نداشت

رمقش رفت

داشت  می‌مرد

ضجه می‌زد

خون می‌گریست

دست بلند کند

و آن دیگری به تاخت به دادش برسد

هرکه نرسید

هرکه دست یاری نداد

هرکه نتاخت

باخته است

تو به داد من نرسیدی

منی که مویه کردم

صد پاره شدم

نیست شدم

نیامدی

به من نرسیدی

دادم را نشنیدی

یادت باشد

همین

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۲:۳۹
مانی

بهار، خام و دست‌وپا چلفتی خودش رو انداخته جلو

که مثلاً من روی زمستون رو کم کردم

بهار، ناشی‌تر از اونه که بفهمه خودش گولِ زمستون رو خورده

زمستون داره یه نفسی چاق میکنه که دوباره برگرده

بهار کیه؟

بهار چیه؟

همش سرما، همش تاریکی، همش برگ‌ریزون

سرطان با چسب‌زخم گل‌گلی که خوب نمیشه

جوونیه بهار که آدم رو جوون نمیکنه

ولی زمستون

عیب نداره حالا

بهار بیاد

بازم بیاد

ولی یه بار با خودش گفته چرا من اینقدر کوتاهم؟

چرا اینقدر ضعیفم؟

ولی زمستون

همین

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۷ ، ۱۲:۳۴
مانی

همای اوج سعادت به دام ما افتد              اگر تو را گذری بر مقام ما افتد


میشه بفرمایین این وسط «ما» کیه؟

بابا چرا اینقدر فاصله میندازی بینمون؟

آخه این چه هماییه که باید به دامش انداخت؟

این چه رفافتیه که واسه سعادت ما باید اما و اگر بذاری؟

راستی چرا شما گذرت به مقام ما نمی‌افتد؟

شاید اینورا به کلاس شما نمیخوره

نبایدم بخوره

شما اون بالا با دم دستگاه و ما این پایین بی هیچی

نه قربان، همای اوج سعادت نمی‌خوام

یه قناری ساده رو ناودون هم کار ما رو راه میندازه

ولی به جاش توقعی نداشته باش ازم

من پاشم بیام تا مقام شما؟

یعنی اینقدر دوره؟

مگه نگفتی رگ گردن و اینا؟

اگه اومدنی بودم که تا حالا صدبار میومدم

پای اومدن ندارم

نای اومدن ندارم

در ضمن شما هم اگر دام پهن‌کن بودی، پهنش می‌کردی

نه تو صیادی نه من دم به تله میدم

این هما واسه ما درِ باغِ سبزه

بعدشم، ما واسه اومدن اونورا از این چیزا نمی‌خوایم

ما خودت رو میخوایم

حَله؟

همین

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۶ ، ۱۲:۱۵
مانی

کار ما از نغمه جان‌سوز دلی پرآشوب گذشته است

ما به مویه جان‌کاه مغزی بی‌حیا رسیده‌ایم

همین



۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۰۱
مانی

شما که اهل کار نصفه‌نیمه نبودی

بودی؟

پس این بازیا چیه؟

چرا قال قضیه رو نمی‌کنی بره؟

خودمون رو می‌گم

چرا یه‌سره نمی‌کنی؟

اگه باهامون حال نمی‌کنی

اگه رو اعصابتیم

اگه بی‌خیال شدی

اگه حس می‌کنی دیگه اونطوری نیستیم که می‌خوای

اگه فکر می‌کنی دیگه امیدی بهمون نیست

بی‌اهمیت و بی‌تفاوت شدی

سرد و بی‌احساس شدی

استاد بزن تموم کن

تمومش کن

همین الان

با هم

هممون رو

بزن ناکارمون کن

طوری‌که با خاک یکسان شیم

پوچ شیم

هیچ شیم

هیچ

نه نصفه‌نیمه

نه از رو بی‌حالی

نه بزن درویی

ما درست بشو نیستیم

می‌بینی که

آقا بزن دخلمون و بیار

ما راضی تو هم راضی

والا ما راضی‌تریم

بلا ما راضی‌تریم

عوضش از این بلبشو که بهتره

بزن ریشمون رو

دیگه بالاتر از سیاهی که رنگی نیست

بزن یه‌سره کن کار رو

نذار مثل گوشت قربونی این‌دست و اون‌دست بشیم

نذار ذلیل شیم

ذلیلی خوب نیست

خفت و خواری خوب نیست

بزن

همین

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۶ ، ۱۵:۲۸
مانی

مگه نپرسیدی أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ؟

نه نیست

آقاجان، اللهِ ما برای عبدش کفایت نمی‌کند

حاجی، ما خیلی وقته که رابطمون با هم شکرآبه

بعد میگی اونجور؟

گذاشتی رفتی، توقع چی داری؟

نه سلامی، نه علیکی، هیچی

حالا خوبه باز کار ما گیره

با یاد شما که سهله

ما با ذکر شما هم قلبمون آروم نشد

به اسمت نشد

بابا مرد مومن، حرفایی می‌زنیا

نشستی اون بالا نمی‌گی خرت به چند منه

نمی‌گی یارو زنده‌س؟ مرده‌س؟

هیچ

نه درو واز می‌کنی نه گوشیتو جواب می‌دی

بعد می‌گی من نزدیکتم

وقتی با از ما بهترون معاشرت می‌کنی

دیگه چلغوزی مثل ما رو نبایدم حساب کنی

همین

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۶ ، ۱۱:۲۶
مانی

محض اطلاع شما که

اینا اسمش آزمون الهی نیست

متوجهی؟

کلاً اینطوری نیست که شما داری می‌گیری

امتحان گرفتن رسم داره

قانون داره

موقع داره

شرایط داره

همینطوری یهو که نمی‌شه یهو تست گرفت

یه امتحان، هرچقدر هم که سخت

ولی باز راه حل ‌باید باشه

یه تَهی داره

کاری که شما می‌کنی اسمش آزمون نیست

امتحان نیست

تست هم نیست

اینا یجور پرتگاهن

می‌ری، می‌ری، می‌ری

تهش یهو پرت می‌شی پایین

اصلاً چیو داری تست می‌کنی؟

اصلاً‌منتظر جوابش هستی؟

اصلاً منتظر هستی؟

اصلاً هستی؟

تو که می‌خوای مردود کنی

چرا زحمت آزمون رو می‌کشی؟

خُب اصلاً ثبت‌نام نمی‌کردی

یا اصلاً اسمش رو نذار امتحان

بگو آقا از این بعد نیم ترم شکنجه داریم

فاینال هم مرگ و میر

همین

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۶ ، ۱۵:۰۱
مانی

یجور مرضه

یجور بیماریه

سندرومه

چمیدونم، یجور زخمه

یه‌چی شبیه کِرم

کجاست و چی‌کار می‌کنه رو نمی‌فهمم

هست فقط

اینش رو می‌فهمم که

مثل خوره روحم را در انزوا نمی‌خورد و نمی‌تراشد

اتفاقاً خیلی هم سریع داره جسمم رو در انظار می‌جود

به قول این دکترا چی می‌گن؟

مثه اینکه از این ویروس جدیداست!

همین

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۶ ، ۱۱:۵۵
مانی